درباره وبلاگ


به نام خالق زیبایی ها سلا م میکنم به همه دوستان عزیزی که به این کلبه فقیرانه ما سری میزنند. باشد که ما را یاری دهند و از نظرات خود مطلع کنند. /
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 65468
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


juju




 

عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست پرسیدند: کجا میروی؟   گفت: می روم با آتش، بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند، نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم
 


شنبه 31 / 5 / 1398برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : قلم

چه زیبا خالقی دارم

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که می خواند مرا با آنکه میداند گنهکارم....



جمعه 26 / 4 / 1392برچسب:خدا,ماه رمضان,عاشق واقعی, :: 17:12 ::  نويسنده : قلم

ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﻪ
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﺤﻞ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﺩ ﺗﺎ
ﮐﯿﮏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ.ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺗﺒﺮﯾﮑﯽ ﺭﻭﯼ
ﮐﯿﮏ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ؟ﻣﺮﺩﻓﮑﺮﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ: ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﯿﺮﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮ
ﻣﯿﺸﻮﯼ (:ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ
ﺟﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ. ﻣﺮﺩ
ﮔﻔﺖ:ﺧﺐ،"ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﯿﺮﺗﺮ
... ﻣﯿﺸﻮﯼ" ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻭ"ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮ
ﻣﯿﺸﻮﯼ" ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ...ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ
ﺷﺪ، ﭘﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﺐ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﯿﮏ
ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪ.ﺩﺭﺟﻌﺒﻪ ﮐﯿﮏ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ
ﻣﻬﻤﺎﻧﻬﺎ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﻧﺪ ،ﭼﻮﻥ ﺭﻭﯼ ﮐﯿﮏ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﯿﺮﺗﺮ
ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ، ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮ
ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ !!!!



سه شنبه 9 / 4 / 1392برچسب:جوک,طنز,کیک تولد, :: 18:4 ::  نويسنده : قلم
يكي از اساتيد دانشگاه خاطره جالبي را كه مربوط به سالها پيش بود نقل ميكرد:

"چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ايالات متحده شده بودم،
 
سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين

شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد.

دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مينشست و اسمش كاترينا بود پرسيدم كه براي اين كار گروهي تصميمش چيه؟

گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانشجوها به اسم فيليپ بود.

پرسيدم فيليپ رو ميشناسي؟

كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!

گفتم نميدونم كيو ميگي!

گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه!

گفتم نميدونم منظورت كيه؟

گفت همون پسري كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم!

بازم نفهميدم منظورش كي بود!

اونجا بود كه كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني

كه روي ويلچير ميشينه...

اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر،

آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم

پوشي كنه...

چقدر خوبه مثبت ديدن...

يك لحظه خودمو جاي كاترينا گذاشتم ، اگر از من در مورد فيليپ ميپرسيدن و فيليپو

ميشناختم، چي ميگفتم؟

حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!!

وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم...

شما چي فكر ميكنيد؟

چقد عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم... 


شنبه 7 / 3 / 1392برچسب:تفاوت ها , نگاه ها , دختر و پسر, :: 20:32 ::  نويسنده : قلم

یکی از گند ترین لحظات زندگی !

امیدوارم برا هیچ کسی این اتفاق نیوفته



چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:عکس,عکس غمناک,عکس جدایی, :: 12:4 ::  نويسنده : قلم

ترافیک دیواری !


چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:عکس , عکس جالب , عکس خنده دار, :: 12:1 ::  نويسنده : قلم
 
 
در افغانستان سوختم و دو ماه جهنمی رو در تهران گذروندم. روزهایی که از زور درد و ناراحتی مرگ خودم رو آرزو می کردم. پس این مطلب رو با کمال میل ترجمه می کنم و از تو، دوست من، که اونقدر ارزش داشتی که وقتم رو برای آگاه کردن تو صرف کردم، استدعا دارم از ارسال این ایمیل به دوستان خودت خودداری نکنی. تنبلی بخرج نده و حتما برای بقیه بفرست. شاید ندونی که درد سوختن یعنی چی و امیدوارم هرگز ندونی
 

BURNS
A young man sprinkling his lawn and bushes with pesticides wanted to
Beschreibung: Beschreibung: cid:1.838817722@web161508.mail.bf1.yahoo.com
check the contents of the barrel to see how much pesticide remained in it. He raised the cover and lit his lighter; the vapors inflamed and engulfed him. He jumped from his truck, screaming. His neighbor came out of her house with a dozen eggs, yelling: "bring me some eggs!" She broke them, separating the whites from the yolks. Theبدن اونو فرا neighbor woman helped her to apply the whites on the young man's face. When the ambulance arrived and when the EMTs saw the young man, they asked who had done this. Everyone pointed to the lady in charge. They congratulated her and said: "You have saved his face." By the end of the summer, the young man brought the lady a bouquet of roses to thank her. His face was like a baby's skin.
Healing Miracle for burns:
مرد جوانی مزرعه ش رو با سم آفت کش سمپاشی می کرد و می خواست بدونه که چقدر از سم در مخزن باقی مونده. درپوش رو برداشت و فندک رو روشن کرد. بخار بلند شده از سم آتش گرفت و سراسر بدن اونو در بر گرفت. اون از روی تراکتور پائین پرید و فریاد زد. زن همسایه با حدود 10 تخم مرغ از خونه بیرون دوید و در عین حال فریاد می کشید "تخم مرغ بیارید". او تخم مرغها رو شکست وسفیده رو از زرده جدا کرد". وقتی آمبولانس رسید و مسئولین کمک های اولیه مرد جوان رو دیدن پرسیدن "کی این کارو کرده؟" همه به اون زن اشاره کردن و مامورین به اون زن تبریک گفتن. " شما صورت اونو از نابود شدن نجات دادین". در انتهای تابستان مرد جوان دسته گلی به اون زن تقدیم و از اون تشکر کرد. صورتش مثل صورت یک بچه صاف شده بود.
درمان معجزه آمیز سوختگی
Beschreibung: Beschreibung: cid:2.838817722@web161508.mail.bf1.yahoo.com
Beschreibung: Beschreibung: cid:3.838817722@web161508.mail.bf1.yahoo.com
Keep in mind this treatment of burns which is included in teaching beginner fireman this method. First aid consists to spraying cold water on the affected area until the heat is reduced and stops burning the layers of skin. Then, spread egg whites on the affected are.
One woman burned a large part of her hand with boiling water. In spite of the pain, she ran cold faucet water on her hand, separated 2 egg white from the yolks, beat them slightly and dipped her hand in the solution. The whites then dried and formed a protective layer.
She later learned that the egg white is a natural collagen and continued during at least one hour to apply layer upon layer of beaten egg white. By afternoon she no longer felt any pain and the next day there was hardly a trace of the burn. 10 days later, no trace was left at all and her skin had regained its normal color. The burned area was totally regenerated thanks to the collagen in the egg whites, a placenta full of vitamins.
This information could be helpful to everyone: Please pass it on
در ذهن داشته باشین که این روش درمان شامل آموزشهای مامورین آتشنشانی هم هست. کمک ها اولیه شامل پاشیدن آب سرد بر سطح صدمه دیده و کاهش درجه حرارت برای جلوگیری از سوختگن لایه های زیرین پوسته. بعد سفیده تخم مرغ رو روی اون نقطه پخش کنید.
زنی که قسمت زیادی از دستش رو با آب جوش سوزانده بود، با وجود درد زیاد، آب سرد روی دستش ریخت (که خیلی هم دردناکه. من کشیدم می دونم) دوتا تخم مرغ رو شکست و زرده رو از سفیده جدا کرد، کمی اونها رو هم زد، و دستش رو در سفیده فرو برد. سفیده روی دستش خشکید و لایه ای روی دستش کشیده شد. بعداً یاد گرفت که سفیده تخم مرغ یک کولاژن طبیعیه و در تمام بعد از ظهر هر یک ساعت لایه دیگری بر لایه های فبلی افزود. در بعد از ظهر دیگه دردی احساس نمی کرد و روز بعد بسختی میشد اثری از سوختگی دید. 10 روز بعد، هیچ اثری باقی نمونده و پوست رنگ طبیعی شو بدست آورده بود. نواحی سوخته شده به لطف کولاژن موجود در سفیده تخم مرغ که پر از ویتامینه کاملاً ترمیم شده بود.
این اطلاعات ممکنه به درد هر کسی بخوره.


چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:, :: 11:59 ::  نويسنده : قلم

دوستان دقت کنید که این خودکاری که میبینید ، تاتو است !

 



چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:عکس های جالب , تاتو, :: 11:59 ::  نويسنده : قلم

قبل از شروع هر کاری 
یاد بگیریم  اون کار رو چطور به  پایان برسونیم



چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, :: 22:40 ::  نويسنده : قلم
یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند(Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود .
 
مدیر فروشگاه به او میگوید : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم .
 
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است ؟
 
پسر پاسخ داد که یک مشتری .
 
مدیر با تعجب گفت: تنها یک مشتری ...؟!!!
 
بی تجربه ترین متقاضیان در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند .
 
حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟
 
پسر گفت: 134,999.50 دلار ....
 
مدیر تقریبا فریاد کشید : 134,999.50 دلار .....؟!!!!
 
مگه چی فروختی ؟
 
پسر گفت : اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. یعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری ؟ گفت : خلیج پشتی .
 
 
من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم .
 
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک .
 
پس منهم یک بلیزی 4WD  به او پیشنهاد دادم که او هم خرید .
 
مدیر با تعجب پرسید : او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی ؟
 
پسر به آرامی گفت :
 
نه ، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم : بیا برای آخر هفته ات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد ...!!!

Description: Description:
Description: image002.jpg@01CCB500.968AFBA0



چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, :: 22:37 ::  نويسنده : قلم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد